غزلیات سعدی (6): برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 471
نویسنده : پرویز طهماسبی
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را هر ساعت از نو قبله​ای با بت پرستی می​رود می با جوانان خوردنم باری تمنا می​کند از مایه بیچارگی قطمیر مردم می​شود زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می​کشد غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی جایی که سرو بوستان با پای چوبین می​چمد دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش باران اشکم می​رود وز ابرم آتش می​جهد سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می​رود                  
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را ماخولیای مهتری سگ می​کند بلعام را کز بوستان باد سحر خوش می​دهد پیغام را باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را



:: موضوعات مرتبط: سعدی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , غزلیات , شعر و ادب , شعرا , ایرانی , ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: