پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بخش کودک ونوجوان » جانباز فداکار
نوشته شده در پنج شنبه 16 تير 1390
بازدید : 372
نویسنده : پرویز طهماسبی

جانباز فداکار

جانباز فداکار

سلام دوستان عزیزم.می دونستید امروز روز تولد حضرت ابوالفضل (ع) است؟ روز تولد حضرت عباس(ع)،روز جانباز هم هست. می دونید چرا؟


:: موضوعات مرتبط: بخش کودکان و نوجوانان , ,
:: برچسب‌ها: بخش کودک ونوجوان » جانباز فداکار ,



بخش کودک ونوجوان » احسان به كنیز
نوشته شده در پنج شنبه 16 تير 1390
بازدید : 323
نویسنده : پرویز طهماسبی

احسان به كنیز

احسان به كنیز

روزى یكى از كنیزان امام سجاد علیه السلام وقتی که می خواست بر روی دستان آن حضرت آب بریزد،ناگهان ظرف آب افتاد و به سر مبارك امام خورد ،به گونه‏اى كه سر آن حضرت شكست .


:: موضوعات مرتبط: بخش کودکان و نوجوانان , ,
:: برچسب‌ها: داستانهای کوتاه بخش کودک و نوجوان آقداش آنلاین ,



آشپزی » کباب ها : کباب بلدرچین
نوشته شده در پنج شنبه 16 تير 1390
بازدید : 315
نویسنده : پرویز طهماسبی

کباب بلدرچین

مواد لازم :   

گوشت بلدرچین  1200 گرم
آب لیموترش  2.5 فنجان
پیاز خام خلال شده  3 عدد
زعفران  قدری
پاپریكا  قدری
روغن زیتون  0.5 فنجان
كرفس خرد شده  قدری
جعفری شاخه ای  قدری
فلفل  قدری
نمك  قدری

طرز تهیه :


:: موضوعات مرتبط: آشپزی , ,
:: برچسب‌ها: آشپزی » کباب ها : کباب بلدرچین ,



بخش کودک ونوجوان » لاک پشت دریایی
نوشته شده در پنج شنبه 16 تير 1390
بازدید : 347
نویسنده : پرویز طهماسبی

لاک پشت دریایی

لاک پشت دریایی

سلام به دوستان هنرمندم. تابستان از راه رسیده است و شما وقت بیشتری دارید تا به طراحی و تمرین نقاشی بپردازید. می توانید در این تمرین ها چیزهای بیشتری یاد بگیرید و به نکته های ظریفی برسید.


:: موضوعات مرتبط: بخش کودکان و نوجوانان , ,
:: برچسب‌ها: بخش کودک ونوجوان » لاک پشت دریایی ,



داستان کوتاه » انعکاس
نوشته شده در سه شنبه 14 تير 1390
بازدید : 325
نویسنده : پرویز طهماسبی
انعکاس

پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد. به زمین افتاد و داد کشید: آآی ی ی ی!

صدایی از دور دست آمد: آآی ی ی ی!

پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟

پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!



:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » انعکاس ,



داستان کوتاه » عشق و فداکاری
نوشته شده در سه شنبه 14 تير 1390
بازدید : 316
نویسنده : پرویز طهماسبی
عشق و فداکاری

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند. آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن: یواش تر برو, من می ترسم.

مرد : نه, اینجوری خیلی بهتره.

زن : خواهش میکنم, من خیلی می ترسم.

مرد : خوب, اما اول باید بگی که دوستم داری.

زن : دوستت دارم, حالا میشه یواش تر برونی.

مرد : منو محکم بگیر.

زن :....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » عشق و فداکاری ,



داستان کوتاه » قدرت دعا
نوشته شده در سه شنبه 14 تير 1390
بازدید : 332
نویسنده : پرویز طهماسبی
قدرت دعا

زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس ، و نگاهی مغموم . وارد خواربار فروشی محله شد و با
فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد . به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمی‌تواند کار کند و شش بچه‌شان بی غذا مانده‌اند جان لانگ هاوس ،صاحب مغازه ، با بی‌اعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند .
زن نیازمند در حالی که اصرار می‌کرد گفت : «آقا شما را به خدا به محض اینکه بتوانم پولتان را می‌آورم .»
جان گفت نسیه نمی‌دهد .مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می‌شنید به مغازه دار گفت :...


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » قدرت دعا ,



داستان کوتاه » موهبت الهی
نوشته شده در سه شنبه 14 تير 1390
بازدید : 301
نویسنده : پرویز طهماسبی
موهبت الهی

روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت: برای ورود به بهشت

باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگوئید تا من به شما امتیاز بدهم.

مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به او خیانت نکردم.

فرشته گفت: این سه امتیاز.

مرد اضافه کرد:....


:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » موهبت الهی ,



داستان کوتاه » خانه ای با پنجره های طلایی
نوشته شده در سه شنبه 14 تير 1390
بازدید : 285
نویسنده : پرویز طهماسبی
خانه ای با پنجره های طلایی

پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود

هم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود . با خود می گفت : " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود . بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم ".....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » خانه ای با پنجره های طلایی ,



آشپزی » کباب ها : بره درسته
نوشته شده در یک شنبه 12 تير 1390
بازدید : 279
نویسنده : پرویز طهماسبی

بره درسته

مواد لازم :   

گوشت بره  1 عدد
كره  150 گرم
روغن  150 گرم
ماكارونی  1 بسته
جگر بره  3 عدد
پوست نارنج  1 فنجان
رب گوجه فرنگی  1 قاشق سوپخوری
پیاز داغ عسلی  2.5 قاشق سوپخوری
بادام  1.5 قاشق سوپخوری
پسته  1.5 قاشق سوپخوری
فلفل  قدری
نمك  قدری


:: موضوعات مرتبط: آشپزی , ,
:: برچسب‌ها: آشپزی » کباب ها : بره درسته ,



آشپزی » کباب ها : شش کباب یا کباب سیخی
نوشته شده در یک شنبه 12 تير 1390
بازدید : 339
نویسنده : پرویز طهماسبی

شش کباب یا کباب سیخی

مواد لازم :   

گوشت راسته گوساله  1000 گرم
فلفل سبز دلمه ای  2 عدد
پیاز ریز سفید  250 گرم
گوجه فرنگی  12 عدد
ماست ساده پر چرب  150 گرم
آب لیموترش  2 قاشق سوپخوری
زعفران  1 قاشق مرباخوری
فلفل  1 قاشق مرباخوری
نمك  قدری


:: موضوعات مرتبط: آشپزی , ,
:: برچسب‌ها: آشپزی » کباب ها : شش کباب یا کباب سیخی ,



آشپزی » کباب ها : بریانی
نوشته شده در یک شنبه 12 تير 1390
بازدید : 402
نویسنده : پرویز طهماسبی

بریانی

مواد لازم :   

گوشت راسته گوساله  1000 گرم
ادویه  1 قاشق سوپخوری
نان سفید  12 تکه
پیاز  4 عدد
آب  4 فنجان
فلفل  قدری
نمك  قدری


:: موضوعات مرتبط: آشپزی , ,
:: برچسب‌ها: آشپزی » کباب ها : بریانی ,



باغ انار
نوشته شده در شنبه 11 تير 1390
بازدید : 272
نویسنده : پرویز طهماسبی
باغ انار

زمانی‌ که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم که ما بچه ها خیلی دوست
داشتیم، تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا میشد، برای چند هفته ای کوچ میکردیم
به این باغ خوش آب و هوا که حدوداً ۳۰ کیلومتری با شهر فاصله داشت، اکثراً
فامیل های نزدیک هم برای چند روزی میومدن و با بچه هاشون، در این باغ مهمون
ما بودن، روزهای بسیار خوش و خاطره انگیزی ما در این باغ گذروندیم اما خاطره ای
که میخوام براتون تعریف کنم، شاید زیاد خاطره خوشی نیست اما درس بزرگی شد برای
من در زندگیم!.....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: باغ انار ,



بازدید : 336
نویسنده : پرویز طهماسبی
طنابی به دوره کره زمین، عجیب و باور نکردنی

 

فرض کنید یک طناب دور کره زمین کشیده شده است یک جای طناب را برش داده و طنابی به طول 20 متر به آن اضافه می کنیم، حال سوال این است که چقدر در  کل دور زمین به ارتفاع طناب اضافه خواهد شد؟ یک میلیمتر؟ دو میلیمتر؟ قبلا از خواندن ادامه مطلب مقداری فکر کنید...


:: موضوعات مرتبط: مطالب دیگر , ,
:: برچسب‌ها: طنابی به دوره کره زمین , عجیب و باور نکردنی ,



داستان کوتاه » رنج شیطان
نوشته شده در شنبه 11 تير 1390
بازدید : 300
نویسنده : پرویز طهماسبی
رنج شیطان

شیطان به حضرت یحیی گفت : می خواهم تو را نصیحت کنم !
حضرت یحیی فرمود : من میل ندارم ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند .
شیطان گفت :‌مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند :....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » رنج شیطان ,



داستان کوتاه » تصویر آرامش
نوشته شده در شنبه 11 تير 1390
بازدید : 324
نویسنده : پرویز طهماسبی
تصویر آرامش

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را به تصویر بکشد.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در چمن می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. ...


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » تصویر آرامش ,



داستان کوتاه » ببر مردم شناس
نوشته شده در شنبه 11 تير 1390
بازدید : 390
نویسنده : پرویز طهماسبی
ببر مردم شناس

یکی بود یکی نبود. در روزگاران قدیم ببری از باغ‌وحش امریکا گریخت و به جنگل بازگشت. در دوران اسارت بسیاری از عادات آدمیان را آموخته بود و با خود فکر کرد خوب است آن رسوم را در جنگل به کاربَرَد.

اولین روزی که به منزل رسید یوز‌پلنگی را ملاقات کرد و به او گفت:«صحیح نیست که من و تو برای قوت‌مان به شکار رویم. حیوانات دیگر را وا می‌داریم که غذای‌مان را برای‌مان تهیه ببینند.»

یوز‌پلنگ پرسید:«چه‌گونه این کار را می‌توانیم انجام دهیم؟»....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » ببر مردم شناس ,



آشپزی » کباب چوبی
نوشته شده در شنبه 11 تير 1390
بازدید : 340
نویسنده : پرویز طهماسبی

کباب چوبی



مواد لازم برای 6-5 نفر :

1کیلوگرم      گوشت مغز ران گوسفند
2عدد متوسط      فلفل دلمه‌ای سبز مکعبی خردشده
2عدد متوسط      پیاز مکعبی خردشده
1قاشق غذاخوری      رب گوجه‌فرنگی
یک دوم قاشق چای‌خوری      زعفران
100 گرم      کره‌ی پاستوریزه
به‌مقدارلازم      نمک و فلفل
2قاشق غذاخوری      آب لیمو


:: موضوعات مرتبط: آشپزی , ,
:: برچسب‌ها: آشپزی » کباب چوبی ,



مطالب جالب و عمومی
نوشته شده در سه شنبه 7 تير 1390
بازدید : 352
نویسنده : پرویز طهماسبی

1- عمومی ترین نام در جهان محمد است.
2- اسم تمام قاره ها با همان حرفی که آغاز شده است پایان می یابد.
3- مقاوم ترین ماهیچه در بدن ، زبان است.
4- کلمه «ماشین تحریر» (TYPEWRITER) طولانی ترین کلمه ای است که می توان با استفاده از حروف تنها یک ردیف کیبورد ساخت.
5- چشمک زدن زنان ، تقریباً دوبرابر مردان است.
6- قلب شما روزی 101000 با می تپد.
7- ستاره ی دریایی مغز ندارد.


:: موضوعات مرتبط: مطالب دیگر , ,
:: برچسب‌ها: مطالب جالب و عمومی ,



بازدید : 368
نویسنده : پرویز طهماسبی

طرز تهیه ماكارانی‌ با قارچ‌ و ژامبون‌ مرغ‌

بارها شده كه با انواع پیتزاها برخورد كرده باشیم ;برای مثال پیتزای مخلوط یا مخصوص ، ژامبون ، قارچ ، گوشت و...این مسئله در رابطه با ماكارانی ها هم صدق می كند.به طور معمول ماكارانی را با گوشت چرخ كرده درست می كنند، اما این غذا می تواند انواع دیگری هم داشته باشد، كه ما برای شما طرز تهیه ماكارانی با قارچ و ژامبون مرغ را می نویسیم .

● مواد لازم :
▪ ماكارانی :۵۰۰ گرم
▪ ژامبون مرغ :۳۰۰ گرم
▪ قارچ :۱۰۰ گرم
▪ فلفل دلمه ای :۱ عدد
▪ نخود فرنگی :۱۰۰ گرم


:: موضوعات مرتبط: آشپزی , ,
:: برچسب‌ها: آشپزی » طرز تهیه ماكارانی‌ با قارچ‌ و ژامبون‌ مرغ‌ ,



آشپزی » طرز تهیه اسپاگتی‌ بولونیایی‌
نوشته شده در سه شنبه 7 تير 1390
بازدید : 336
نویسنده : پرویز طهماسبی

طرز تهیه اسپاگتی‌ بولونیایی‌


● مواد لازم :
▪ پنیر پیتزا: به میزان دلخواه
▪ هویج : ۱ عدد
▪ رب گوجه فرنگی : ۱ قاشق غذاخوری
▪ گوجه فرنگی : ۲ عدد
▪ آب گوشت : دوسوم فنجان


:: موضوعات مرتبط: آشپزی , ,
:: برچسب‌ها: آشپزی » طرز تهیه اسپاگتی‌ بولونیایی‌ ,



داستان کوتاه » خراش عشق مادر
نوشته شده در سه شنبه 7 تير 1390
بازدید : 298
نویسنده : پرویز طهماسبی
خراش عشق مادر

یک روز گرم تابستان ، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.
مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد . پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر...


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » خراش عشق مادر ,



بازدید : 300
نویسنده : پرویز طهماسبی
طرح هدف مند منصور خلیفه دوم عباس

داستان از این قراره که منصور دوانیقی خلیفه دوم عباسی بعد  از انتقال پایتخت به بغداد تصمیم گرفت برای دفاع از این شهر دور اونو دیوار بکشه .  اما دلش نمی خواست پول ساختن دیوارو از جیب خودش بده . بنابر این تصمیم خاصی اتخاذ کرد . اون در شهر اعلام کرد که قراره سرشماری بشه و هر کس به تعداد اعضای  خانواده یک سکه نقره دریافت خواهد کرد . مردم که هم طمع کار شده بودند و هم از بس به اعوامل خلیفه مالیات داده بودند خسته شده بودند...


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » طرح هدف مند منصور خلیفه دوم عباس ,



داستان کوتاه » بز شما چیست؟
نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390
بازدید : 326
نویسنده : پرویز طهماسبی

بز شما چیست؟

روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند.


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » بز شما چیست؟ ,



داستان کوتاه » از فرصت ها استفاده کنید!
نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390
بازدید : 311
نویسنده : پرویز طهماسبی
از فرصت ها استفاده کنید!

مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد
وقتی پولهارا دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید : آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد : بله قربان من دیدم
سپس دزد اسلحه را....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » از فرصت ها استفاده کنید! ,



داستان کوتاه » پاره آجر
نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390
بازدید : 303
نویسنده : پرویز طهماسبی
پاره آجر

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت .
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان ، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد . پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است . به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند ....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه » پاره آجر ,



داستانهای کوتاه : بی وفا
نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390
بازدید : 328
نویسنده : پرویز طهماسبی
بی وفا

داریه و تنبک می زد و با صدای بلند آواز می خواند، رهگذری نیم نگاهی به او انداخت و در دل هورا کشان گفت، آی مرد کاش من نیز جای تو بودم اینچنین شاد و بی غم ... مرد گفت: آواز دهل از دور شنیدن خوش است، اینچنین که تو فکر می کنی دل ما خوش و بی غم نیست. از او اصرار و از مرد انکار...

آخر سر مرد گفت بیا تا شرح داستان این داریه و تنک  را برایت بگویم تا بدانی که این چنین نیست و مرد با صدای غمناکی آغاز کرد....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستانهای کوتاه : بی وفا ,



داستانهای کوتاه » ثروت کورش
نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390
بازدید : 683
نویسنده : پرویز طهماسبی
ثروت کوروش

زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟...


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستانهای کوتاه » ثروت کورش ,



معیارهای انتخاب دوست
نوشته شده در چهار شنبه 1 تير 1390
بازدید : 345
نویسنده : پرویز طهماسبی

اميرالمومنين علي عليه السلام :معیارهای انتخ

 


معيارهاى انتخاب دوست

پيوند دوستى را با برادران دينى خود محكم سازيد كه آنان ذخاير دنيا و آخرت هستند . مگر نشنيده‏ ايد كه خداوند در قرآن شريف به تاثیر گمراهان در قيامت اشاره كرده كه مى ‏گويند: (در روز سخت) نه شفيعى داريم، نه دوستى كه در كارمان همت گمارد .
 اميرالمومنين علي عليه السلام :
1 - از دوستت ايمن مباش تا اين كه او را بيازمايى و بسيار با احتياط با دشمنت‏ برخورد كن .
2 - دورانديش كسى است كه دوست نيك را برگزيند، زيرا كه فرد به دوستش سنجيده مى‏شود .
3 - براى خدا دوست ‏بداركسى را كه براى اصلاح دين با تو نبرد مى‏كند و تو را يقين نيك و درست مى‏آموزد .
4 - دوستت را گرامى دار و از دشمنت درگذر تا فضل و مردانگى براى تو مسلم گردد .
5- لغزش دوستت را ببخش تا دشمنت تو را پاك پندارد ....

ادامه مطلب رجوع شود...


:: موضوعات مرتبط: اجتماعی , امامان و معصومین , ,
:: برچسب‌ها: معیارهای انتخاب دوست ,



داستانهای کهن پارسی » برگ مروارید
نوشته شده در چهار شنبه 1 تير 1390
بازدید : 370
نویسنده : پرویز طهماسبی

برگ مروارید

حاکم شهرسه پسرداشت و هرکدام از این پسرها یک مادر داشتند ولی از تقدیرات روزگار چشم حاکم نابینا بود یک روز درویشی به خانه حاکم آمد و گفت که :« دوای درد چشم شما را میدانم اگر پسرهات حاضر بشوند بروند میتوانند بیاورند و آن دوا برگ مروارید است ولی در سر راه برگ مروارید سه قلعه هست و در هر قلعه یک دیو زندگی میکند باید بروند با آن دیوها کشتی بگیرند و آنها را به زمین بزنند و حلقه درگوش آنها بکنند آنوقت آوردن برگ مروارید را دیوها یادشان میدهند » درویش این را گفت و رفت...


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کهن پارسی , ,
:: برچسب‌ها: داستانهای کهن پارسی » برگ مروارید ,



داستانهای کهن پارسی » باغ گل زرد و سرخ
نوشته شده در چهار شنبه 1 تير 1390
بازدید : 354
نویسنده : پرویز طهماسبی

باغ گل زرد و سرخ

روایت گناباد



یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود . پادشاهی بود که یک پسرداشت و خیلی هم پسرش را دوست میداشت . پادشاه برادری داشت که صاحب دختر قشنگی بود . پسرپادشاه دخترعمویش را دوست داشت و قرار بود که آندو با هم عروسی کنند . اسم دخترعموی پسرپادشاه خینسا بود .

خینسا هم پسرعمویش را دوست داشت . بالاخره آن دو عروسی کردند اما درموقع مجلس عروسی یکنفربه پسرپادشاه خبر داد که خینسا میخواهد ترا بکشد و صاحب تاج و تخت بشود . پسرپادشاه باور نمیکرد که دخترعمویش میخواهد او را بکشد و یا به او خیانت بکند . ولی آن مرد قسم خورد و چندشاهد آورد ویکی از آنها مدعی بود که خینسا میخواهد با اوعروسی کند ....


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کهن پارسی , ,
:: برچسب‌ها: داستانهای کهن پارسی » باغ گل زرد و سرخ ,



بخش کودک ونوجوان » پیکان انسان دوست
نوشته شده در چهار شنبه 1 تير 1390
بازدید : 329
نویسنده : پرویز طهماسبی

پیکان انسان دوست

ماشین

آقا داود سوار پیکان سبز رنگش شد و ماشینش را روشن کرد. دستی به فرمان ماشین زد و گفت: «برو ببینم که هوا خیلی گرم است. خسته ام از بس کار کردم.» ماشین شروع به حرکت کرد. راننده از محل کارش دور شد و در حالی که به دقت رانندگی می کرد، وارد خیابان اصلی شد. کنار خیابان، یک پیرمرد دست تکان داد. راننده پا روی ترمز گذاشت و یک سکه بیست و پنج تومانی از جیبش در آورد و به طرف پیرمرد گرفت: «بیا پدرجان. دعا کن پولدار شوم تا بیش تر کمک کنم!»


:: موضوعات مرتبط: بخش کودکان و نوجوانان , ,
:: برچسب‌ها: بخش کودک ونوجوان » پیکان انسان دوست ,